^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

سلام
محمد هستم ، با وبلاگ جوجه دانشجو در خدمت شما
سعی میکنم مطالب درست و حسابی و بدون کپی پیست داخل وبلاگ بذارم
نظر یادتون نره خواهشا

هر جا که آید نام تو بی خود شوم از خویش تن
آید شب و روزی که من پایت بریزم جان و تن
(اینم طبع شعری من)

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با موضوع «شهر خودم» ثبت شده است

چند سال پیش بود که پیش یکی از اساتید رزمی که خیلی هم قبولش داشتم و دارم کلاس میرفتم ...

اون موقع یه سری از دوستان میومدن و بهم میگفتن : آخه اینم شد استاد ؟؟ اصلا کی به این مدرک مربیگری و کمربند داده ؟؟  و به من می خندیدن و مسخره میکردن ...

منم که بیخیال ، میگفتم : باشه شما راست میگید ... و به کار خودم ادامه میدادم ...

تا اینکه من رفتم دانشگاه راه دور و بعد از چند وقت که برگشتم دیدم دوستان دارن از کلاس های رزمی که براشون گذاشته شده حرف میزنن و تعریف میکنن ...

بلههههه و اونجا بود که فهمیدم دارن از استاد ما و فنونی که بلده حرف میزنن و برای بقیه پز میدن ...

اونجا بود که من گفتم : اون وقت که شما منو و استادم رو مسخره میکردید من شاگردش بودم پس پیش من پز ندید لطفا 

 

 

پ.ن: از روی ظاهر دیگران قضاوت نکنیم ... 

درسته استاد من قد و هیکل درشتی نداشت ولی قد و هیکل درشت ها بهش میگفتن استاد

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۴
محمد

سلام

میخواستم یه پست طولانی شامل چند بحث بذارم دیدم بهتره چند پستش کنم که هم کوتاه تر باشه هم جالب تر

اندر احوالاتم :
احتمالا آخر هفته میرم دانشگاه ... هنوز تصمیم قطعی نگرفتم ... دوستانم رفتند برای ثبت نام دانشگاه هاشون و من موندم تا کلاس ها شروع بشه
از رفتن به دانشگاه هم ناراحتم هم یه کَمَکی خوشحال ... ناراحتی با دلایل زیاد که امیدوارم کم بشه و خوشحالی به خاطر دیدن دوستان

دیروز یعنی جمعه مورخ 27/6/1394 :
توی خرمن بودیم در حال جمع کردن شلتوک ها (دانه ی برنج با پوسته را شلتوک میگن) که یه دفعه دیدیم از دور ابرهای سیاهِ باران زا سلام دارن خدمتمون ... هیچی دیگه همین صحنه کافی بود که سرعتمون رو به سرعت برق و باد برسونیم همین طور در حال جمع کردن شلتوک ها بودیم که باد شدیدی شروع به نوازش ما با سنگ و ریگ و خاک کرد دیگه نه میشد کار کرد نه میشد کار نکرد هیچی دیگه من یاد call of duty افتاده بودم
همین طور شلتوک ها رو می ریختیم تو گونی که یه دفعه دیدیم وای خدای من ... ابرهای سیاه برای سلطان رسیده اند (دیالوگ معروف سلطان در جنگ های صلیبی) ماشاالله چنان قطرات بارون ( تگرگ ) درشت بود که به هر کی میخورد آخ و واخش بالا می رفت ( از جمله خودم ) هیچی دیگه هر کی هنوز شلتوک هاشو تو گونی نکرده بود بارون براش شست و برد ... و در این میان اتفاقاتی افتاد که واقعا ترسیدم ... همین طور حدود یه نیم ساعتی بارون اومد که باعث شد شلتوک بعضی از مردم رو آب ببره و باعث خرابی چندتا خونه شد ... خدا را شکر گوشی نبرده بودم با خودم و گرنه تو بارون سوخته بود ( دلیل عکس نگرفتن )
یعنی بارون ادامه پیدا می کرد میشد مث عکس زیر ...



پ.ن : شنیدن کی بود مانند دیدن؟؟!!
۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۰۳
محمد
سلام
تو این پست خواهشا فقط به سوالات من جواب بدید.
 ممنون
1- کلیت وبلاگم چطوره؟

2- بین دو تا پست گیر کردم کدوم رو اول بذارم ؟؟
اول : یه پست سوتی صوتی تصویری دارم فوق العادس تو اردو راهیان نور اتفاق افتاده
دوم : یه مطلب جنجالی
3- آیا به نظر شما خوبه یه بخش به نام "از لاک جیغ تا خدا" به وبم اضافه بشه؟
4- آیا به نظر شما خوبه یه بخش به نام "تشیع" به وبم اضافه کنم؟

خواهشا در نظرات این پست فقط به سوالام پاسخ بدید
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۵
محمد


سلام

دیروز یعنی روز شهادت امام جعفر صادق (ع) توی شهرمون مراسم کاروان عزاداری داشتیم اما امسال با یه تفاوت ...

همراه با تشییع شهید غواص گمنام ...

خدا را شکر استقبال مردم خیلی خوب بود ... خیلی شلوغ شده بود ... و بار دیگه مردم نشون دادن که هنوز اعتقاداتمون سر جای خودشه ...

عکس بالا را خودم گرفتم فقط متاسفانه موقع بارگیری 90 درجه چرخید ...

و عذر میخوام که عکسش زیاد جالب نیست اصلا حواسم به عکس گرفتن نبود ...



پ.ن : دیروز وسط مراسم بودیم که گفتند یه شهید دیگه هم دارن میارن ... از قضا هیچ کس از اومدن شهید دومی خبر نداشت ...

با اومدن شهید دوم شور مراسم بیشتر شد و مراسم جون تازه ای گرفت ...


حالا خدا بخواد دوباره پنج شنبه شب یه شهید دیگه داریم همراه با دعا کمیل و سینه زنی ...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۳
محمد






سلام
پیشنهاد میکنم حتما صوت بالا رو دانلود و گوش کنید . . .
فردا مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) همراه با کاروان عزاداری تشییع شهید گمنام توی شهرمون داریم . . .
شنبه تشییع شهدای گمنام خیلی خوب بود فقط بچه هیاتی کم داشت که اینقدر تشییع شهدا سوت و کور نباشه ...
سعی میکنم عکس بگیرم و براتون آپ کنم ...
این روزا استان اصفهان حال روز دیگری داره ... چشم های منتظر ... بوی شهدا ... صدای هق هق مادرای شهدا ... صدای گریه های مردونه ...


پ.ن:
میگن که شهادت امام جعفر صادق (ع) خیلی شبیه به شهادت حضرت زهرا (س) بوده ...
از آتیش زدن خونه ... تا دست های بسته و کتک زدن و ...


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵
محمد