^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

سلام
محمد هستم ، با وبلاگ جوجه دانشجو در خدمت شما
سعی میکنم مطالب درست و حسابی و بدون کپی پیست داخل وبلاگ بذارم
نظر یادتون نره خواهشا

هر جا که آید نام تو بی خود شوم از خویش تن
آید شب و روزی که من پایت بریزم جان و تن
(اینم طبع شعری من)

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان (عج)» ثبت شده است

سلام

در حیاط مسجد مقدس جمکران مشغول دعا و مناجات و توسل به محضر حضرت بقیه الله (روحی فداه) بودم که ناگهان سیدی با عظمت را دیدم با خود گفتم این سید از راه رسیده و شاید تشنه باشد به طرف او رفتم و لیوان آبی که در دستم بود به ایشان دادم . . .

وقتی لیوان را به ایشان دادم از او خواستم برای فرج امام زمان (ع) دعا بفرمانید.
ایشان پس از نوشیدن آب لیوان را به من پس داده و فرمودند:
شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا میکنند و فرج ما می رسد.

تا این را فرمودند من نگاه کردم دیدم آن حضرت در کنار ما نیستند و هر چه به اطراف نگاه کردم اثری از ایشان ندیدم که ناگاه متوجه شدم امام زمان (ارواحنا فداه) را ملاقات نموده ام.

(مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی)

****

یه بنده خدایی بود هر روز شمشیرش رو تیز میکرد و هی به امام زمان (عج) میگفت : امام زمان (عج) چرا ظهور نمیکنی ؟؟ ببین دارم شمشیرمو تیز میکنم ... دارم آماده میشم که توی رکاب تو شمشیر بزنم ... 

میگن یه شبی خواب دید که موعود فرارسیده و امام زمان (عج) ظهور کرده ... میان در خونش میگن : فلانی تو که شمشیرتو تیز میکردی و منتظر اومدن حضرت بودی بلندشو بریم یاری حضرت ... طرف میبینه انگار بحث جدیه ... الان باید بره بجنگه ... میگه : واقعیتش نمیدونم شمشیرمو کجا گذاشتم ، شما برید من پیداش که کردم خودم میام ...

****

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
امّا گِله بی‌شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه «انتظار» داریم از تو...! 

 

(جلیل صفربیگی)

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۰۰
محمد

این داستان واقعی است ... فقط شامل کمی تغییرات شده

 

 

طبق معمول خونه ریخته بهم بود ... پاسورا یه طرف ریخته بودن ... قلیون یه طرف ... تلوزیون (ماهواره) روشن بود و داشت سر و صدا میکرد ... خونه مجردیه دیگه ... بخور و بریز و بپاش 

خودمم سرگرم بودم ... یکم به ماهواره نگاه میکردم و یکم به گوشی ... همین طور مشغول بودم که یه دفعه آیفون خونه به صدا در اومد ...

پیش خودم گفتم : کیه الآن نصف شبی ... من که به کسی نگفته بودم بیاد ...

رفتم و آیفون رو برداشتم ... گفتم : بله ... توی مانیتور آیفون دیدم یه جوون خوشگل و خوش قد و بالاس ... تعجب کردم با خودم گفتم : از رفیقام که نیس ... تا حالا هم که ندیدمش ... پس یعنی کیه ؟

گفت : سیدمهدیم میشه بیام بالا ؟؟

یه نگاه به خونه انداختم دیدم اوضاع بدجور بی ریخته ... بهش گفتم : مشکلی نیست یکم صبر کنین تا بیام درو باز کنم ... آیفون رو گذاشتم و شروع کردم به جمع کردن خونه ... هر چیزی رو که میدیدم شاید به چشمش جالب نیاد رو جمع کردم ... بعدشم دویدم پشت در و درو باز کردم ...

دیدم کسی پشت در نیست ... دویدم تو کوچه و تو کوچه رو نگاه کردم ... پیش خودم گفتم : نکنه رفتش ... زشت شد اینجوری 

دیدم ته کوچه داره میره ... داد زدم : آسد پس کجا داری میری ؟ بیا بالا پس ... روشو برگردوند طرف من ... دیدم صورتش خیسه اشکه ...

بهم گفت : در خونه همتونو زدم ولی کسی راهم نداد تو خونش ...

 

 

 

پ.ن: داستان برگرفته از کلیپ پایینه 

https://as6.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/9708800fe45ac438dae32b2d47d6a3269919860-360p__13168.mp4

 

پیشاپیش ولادت با سعادت حضرت مهدی موعود (عج) بر همه شما عزیزان و بخصوص شیعیان آن حضرت مبارک باد .

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۴۷
محمد

سلام

سال نو مبارک باشه

سال 97 به لطف خدا یه سال خیلی خوبی برای من بود ...

از شروع سال توی دهلاویه تا اربعین کربلا و بعدش مشهد و آخرش هم پایان سال با خادم الشهدا ...

ان شاالله امسال سال ظهور امام زمان (عج) باشه و ما هم لایق سربازی ایشون بشیم ...

نوزادها ، جوون شدن ... جوونا پیر شدن ... پیرها مردن ولی داغ ظهور تو بر دل ما ماند ...

 

خب بریم سراغ سوتی یکی از دوستان عزیز ...

جایی بودیم با بچه ها و گرم صحبت کردن همین طور که داشتیم صحبت می کردیم ، یکی از بچه ها که چار-پنج تا گونی پشت سرش بود پرید بالا که بشینه روی گونی ها ... و اونجا بود که یه دفعه ما دیدیم بنده خدا محو شد ، بعد که نگاه کردیم دیدم پخش شده روی زمین و نمیتونه از جاش بلند بشه ، آخه حواسش نبود گونی های پشت سرش سبزی خشک شده هستن نه لوبیا :)))

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۲۹
محمد