سلام
اینبار سوتی خودم رو میخوام براتون بگم ... :))
جاتون خالی یه جشن خیلی خوب گرفته بودیم و حسابی دوستان و هیات های دیگه رو دعوت کرده بودیم ...
از قضا صاحب مجلس که هیات خونشون برگزار شده بود چندنفر مهمون ویژه داشتن ... این مهمون های ویژه از کربلا تشریف آورده بودن ( از جمله کسایی هستن که اربعین در خونشون روی زوار بازه )
جاتون حسابی خالی ... مجلس شروع شد و کم کم حسابی به دست زدن گرم شدیم ...
بالاخره مداح اشاره کرد بلند بشید و دست بزنید ... ما هم که از خدا خواسته ... همین طور داشتیم دست میزدیم که دیدم یه نفر جلوی من انگار دست نمیزنه داره یه کار دیگه میکنه ... فکر کردم داره مسخره بازی در میاره و از بچه های خودمونه ... چشمتون روز بد نبینه ... زدم سرشونش و گفتم : داداش پارتی نیستا ... این مسخره بازیا چیه درمیاری ...
یه دفعه رفیقم گفت : فلانی ... گفتم : بله .. گفت : عراقیه عراقیه ...
هیچی دیگه ... من که تصمیم گرفتم تو اوج خداحافظی کنم :))))