^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

جوجه ها رو آخر پاییز می شمارن ...

^_^ جوجه دانشجو ^_^

سلام
محمد هستم ، با وبلاگ جوجه دانشجو در خدمت شما
سعی میکنم مطالب درست و حسابی و بدون کپی پیست داخل وبلاگ بذارم
نظر یادتون نره خواهشا

هر جا که آید نام تو بی خود شوم از خویش تن
آید شب و روزی که من پایت بریزم جان و تن
(اینم طبع شعری من)

طبقه بندی موضوعی

با عرض سلام و خداقوت خدمت همه علاقمندان به مبحث بانک های اطلاعاتی

توی این مطلب می خوایم با یه مثال ساده استفاده از Cursor رو یاد بگیریم.

در مورد سوال هاتون هم تا جایی که بتونم کمک می کنم. پیشاپیش از همراهی شما ممنونم.

 

خب بریم سراغ آموزش ...

اگه بخوایم خیلی جمع و جور یه تعریف از Cursor داشته باشیم ، می تونیم بگیم کرسر یه شی هست که پیمایش سطر به سطر داده های یک جدول رو برای ما ممکن می کنه.

 

DECLARE @Customer INT;

DECLARE @date1 DATE;

DECLARE @cur CURSOR

SET @cur=CURSOR FOR SELECT CustomerID,OrderDate FROM Sales.SalesOrderHeader

OPEN @cur;

FETCH NEXT FROM @cur INTO @Customer,@date1;

WHILE @@FETCH_STATUS=0

BEGIN

PRINT CAST(@Customer AS NVARCHAR(50))+' '+CAST(@date1 AS NVARCHAR(50))

FETCH NEXT FROM @cur INTO @Customer,@date1

END

CLOSE @cur

DEALLOCATE @cur

GO

 

  • اول از همه دو تا متغیر تعریف کردیم. (Customer , @date1@)
  • در قدم بعدی Cursor رو تعریف کردیم. (cur@)
  • بهش میگیم که سطرها رو از فلان جدول و فلان ستون ها بخون
  • Cursor رو باز می کنیم.
  • حالا شروع به واکشی سطرها می کنیم و بعدش با یه دستور While واکشی رو سطر به سطر انجام میدیم تا وقتی که اطلاعات جدول به طور کامل خونده بشن
  • بستن Cursor و قدم آخر آزادسازی Cursor

 

فقط دو تا نکته یاتون باشه که همه ی این دستورات را باید به صورت یکجا اجرا کنید و اینکه برای استفاده از دستور PRINT حتما باید متغیرهای خودتون رو به کاراکتر تبدیل کنین.

 

خیلی ممنون از توجهتون امیدوارم مفید بوده باشه

با تشکر از سایت های توسینسو و پروژه چی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۶:۴۶
محمد

سبک مداحی : شور

هزینه: 14 صلوات

ثواب این شعر هدیه می شود به ارواح مطهر شهدا بخصوص شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی

جوونم فدات

به فدای یک لحظه نگات

جوونم فدات

به فدای تک تک نوکرات

جونم فدات جونم فدات

 

تنگه دلم

برا حرمت تنگه دلم

سخته خانوم

دوری از تو سخته خانوم

سخته خانوم سخته خانوم

 

دل من سنگه اما باز تنگه

حتی سنگم از دوری تو دلش تنگه

 

منو بخرم

یه شبی کربلا ببرم

منو بخرم

دمشق و سامرا ببرم

منو بخرم

به قصد نوکری ببرم

 

یا رقیه (س) بی بی سه ساله من

یا رقیه (س) تموم دارایی من

یا رقیه (س) همه دین و دنیای من

 

 

بر سینه میزنم که مبادا درون آن

غیر رقیه (س) جا کند هیچ عشق دیگری

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۴۱
محمد

مدح مولا علی (ع) که قبلا خداوند توفیق داده بود و سروده بودم

 

 

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال برای برادرم، علی بن ابی طالب، فضائلی قرار داده که جز خودش نمی‌تواند آنها را شمارش کند. هر کس به یکی از فضائل علی اقرار کند، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را می بخشد حتی اگر در روز قیامت به اندازه گناهان همه‌ی جن و انس گناه کرده باشد. 
هرکس یکی از فضائل او را در جایی بنویسد، تا زمانی که نشانه‌ای از آن نوشته به جا بماند، ملائکه برایش استغفار می کنند. هر کس گوش به فضیلتی از فضائل علی بدهد، خداوند گناهانی را که او با گوش خود مرتکب شده، می‌بخشد؛ و هر کس به نوشته‌ای بنگرد که فضائل علی در او نوشته شده است، خداوند گناهانی را که او با چشمش مرتکب شده می‌بخشد.» 
آن‌گاه رسول خدا فرمود:« نگاه کردن به چهره‌ی علی بن ابی طالب عبادت است، یادش نیز عبادت است و ایمان هیچ بنده ای جز با دوستی او و بیزاری از دشمنانش پذیرفته نیست.» 

بحارالانوار، ج 38، ص 196، حدیث 4 ------ امالی صدوق

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۹
محمد

سلام به همه

ببخشید که یه مدت طولانی نبودم ...

یه سری مشکلات ... مسائل و ... دست به دست هم دادن که یه مدت نتونم خدمتتون برسم ...

بابت سر زدن به وبسایت هاتون هم شرمنده ام ... قول میدم بهتون سر میزنم ...

غرض از مزاحمت این بود که میخواستم یه وبسایت آموزشی رایگان خیلی خوب رو بهتون معرفی کنم.

یه سری آموزش های رایگان ... ویدیویی و هم چنین کیفیت آموزشی خوب

 

حتما یه سری به وبسایت آموزش 365 بزنید ...

 

پ.ن: راستی بابت لطفتون ممنون تقریبا از مهندس شدنم ( فارغ التحصیلی) حدود دو ماه میگذره ... ممنون از همه شما بابت کمک هاتون

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۳:۰۶
محمد

سلام

مطلب اول

طاعات و عباداتتون قبول باشه ... ماه رمضون خوش میگذره؟؟

http://dl.zakerin.ir/Media/files/Maddahi/HamidAlimi/1396/Shab21Ramazan/Alimi-Shab21Ramazan1396[05].mp3

اینم یه مداحی مخصوص ماه رمضون مهمون بنده 

 

مطلب دوم (شما بگید)

این چند روزه دارم به این فکر میکنم که اگر قرار شد برنامه ای رو که نوشتم رو توی وبلاگ آموزش بدم. آموزش متنی بذارم یا ویدیویی؟؟

چون آموزش متنی فقط نوشتنه و قابل تصحیح اما آموزش ویدیویی یکم سخته (تا حالا تجربه نداشتم)

 

مطلب سوم (مهمون من)

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

#

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

 

منبع: http://pirbadian.blogsky.com

 

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۳
محمد

سلام

این روزا خیلی سردرگمم ... یه سری مسائلی بودند یه سری مسائلی هم بوجود اومدند ... و من واقعا دارم از این کلاف بی سر و ته خسته میشم ... دلم یه برنامه ریزی دقیق میخواد ... یه برنامه ای که به همه کارهام برسم ... اما هر روز هم گوش بزنگم که شاید فلان خبر الآن بهم برسه ...

 

ورزش، کار، پروژه، همراه، سربازی، ماه رمضون، مطالعه و ...

 

پ.ن:

1. ذهنم از بسکه مشغوله، به حافظه ی ماهیوی رسیدم (شبیه حافظه ی ماهی قرمز :)) )

2. برای هم دعا کنین برای رفع حاج همه حاجت مندان ... برای مریضا ...

 

اول و آخر کلام، همه با هم :

کوتاه ترین دعا برای بلندترین آرزو

الهم عجل لولیک الفرج

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۴۷
محمد

سلام داش مجید

خوش اومدی ... داداش قدم رنجه کردی ...

داداش یادته میخوندی: پناه حرم ... کجا داری میری بگو برادرم ... پناه حرم ...

رفتی و خودت شدی پناه حرم ... رفتی ، خیلی خوبم رفتی ... جوری رفتی که بی بی جان زینب (س) خریدارت شد ...

شرمنده که نتونستم بیام تشییعت ... من فقط اسمتو یدک کشیدم نه راه و رسمتو ...

این پست رو هم فقط به عشق تو نوشتم ... وجودتو عشقه داداشم ...

مشتی باش و سفارش ما رو هم پیش اربابمون بکن ... دمت گرم خدا از بزرگی کمت نکنه

 

خاک پاتم داداش

 

نتیجه تصویری برای تشییع شهید مجید قربانخانی

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۳۷
محمد

سلام

یه خبر خوب برا خودم :))

بالاخره پس از روزها تلاش مستمر ... عضو شدن در گروه ها و سایت های برنامه نویسی ... تحمل رنج ها ... ایده پردازی ها ...

برنامه را کامل نوشتم و برای استاد ارسال کردم ... ان شا الله استاد هم یه حال اساسی بهم بده و پروژه رو تایید کنه ...

اگر خدا بخواد بعد از فارغ التحصیلی قصد دارم برنامه ای رو که نوشتم آموزش بدم ...

علمی ندارم ولی در کل به این اعتقاد دارم که زکات علم نشر اونه ...

 

برام دعا کنین کارم حل بشه ...

 

 

پ.ن: کم کم باید بریم برای کارای سربازی :))

زبان های استاندارد برنامه نویسی موبایل کدامند؟

 

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۵۹
محمد

سلام

در حیاط مسجد مقدس جمکران مشغول دعا و مناجات و توسل به محضر حضرت بقیه الله (روحی فداه) بودم که ناگهان سیدی با عظمت را دیدم با خود گفتم این سید از راه رسیده و شاید تشنه باشد به طرف او رفتم و لیوان آبی که در دستم بود به ایشان دادم . . .

وقتی لیوان را به ایشان دادم از او خواستم برای فرج امام زمان (ع) دعا بفرمانید.
ایشان پس از نوشیدن آب لیوان را به من پس داده و فرمودند:
شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا میکنند و فرج ما می رسد.

تا این را فرمودند من نگاه کردم دیدم آن حضرت در کنار ما نیستند و هر چه به اطراف نگاه کردم اثری از ایشان ندیدم که ناگاه متوجه شدم امام زمان (ارواحنا فداه) را ملاقات نموده ام.

(مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی)

****

یه بنده خدایی بود هر روز شمشیرش رو تیز میکرد و هی به امام زمان (عج) میگفت : امام زمان (عج) چرا ظهور نمیکنی ؟؟ ببین دارم شمشیرمو تیز میکنم ... دارم آماده میشم که توی رکاب تو شمشیر بزنم ... 

میگن یه شبی خواب دید که موعود فرارسیده و امام زمان (عج) ظهور کرده ... میان در خونش میگن : فلانی تو که شمشیرتو تیز میکردی و منتظر اومدن حضرت بودی بلندشو بریم یاری حضرت ... طرف میبینه انگار بحث جدیه ... الان باید بره بجنگه ... میگه : واقعیتش نمیدونم شمشیرمو کجا گذاشتم ، شما برید من پیداش که کردم خودم میام ...

****

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
امّا گِله بی‌شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه «انتظار» داریم از تو...! 

 

(جلیل صفربیگی)

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۰۰
محمد

این داستان واقعی است ... فقط شامل کمی تغییرات شده

 

 

طبق معمول خونه ریخته بهم بود ... پاسورا یه طرف ریخته بودن ... قلیون یه طرف ... تلوزیون (ماهواره) روشن بود و داشت سر و صدا میکرد ... خونه مجردیه دیگه ... بخور و بریز و بپاش 

خودمم سرگرم بودم ... یکم به ماهواره نگاه میکردم و یکم به گوشی ... همین طور مشغول بودم که یه دفعه آیفون خونه به صدا در اومد ...

پیش خودم گفتم : کیه الآن نصف شبی ... من که به کسی نگفته بودم بیاد ...

رفتم و آیفون رو برداشتم ... گفتم : بله ... توی مانیتور آیفون دیدم یه جوون خوشگل و خوش قد و بالاس ... تعجب کردم با خودم گفتم : از رفیقام که نیس ... تا حالا هم که ندیدمش ... پس یعنی کیه ؟

گفت : سیدمهدیم میشه بیام بالا ؟؟

یه نگاه به خونه انداختم دیدم اوضاع بدجور بی ریخته ... بهش گفتم : مشکلی نیست یکم صبر کنین تا بیام درو باز کنم ... آیفون رو گذاشتم و شروع کردم به جمع کردن خونه ... هر چیزی رو که میدیدم شاید به چشمش جالب نیاد رو جمع کردم ... بعدشم دویدم پشت در و درو باز کردم ...

دیدم کسی پشت در نیست ... دویدم تو کوچه و تو کوچه رو نگاه کردم ... پیش خودم گفتم : نکنه رفتش ... زشت شد اینجوری 

دیدم ته کوچه داره میره ... داد زدم : آسد پس کجا داری میری ؟ بیا بالا پس ... روشو برگردوند طرف من ... دیدم صورتش خیسه اشکه ...

بهم گفت : در خونه همتونو زدم ولی کسی راهم نداد تو خونش ...

 

 

 

پ.ن: داستان برگرفته از کلیپ پایینه 

https://as6.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/9708800fe45ac438dae32b2d47d6a3269919860-360p__13168.mp4

 

پیشاپیش ولادت با سعادت حضرت مهدی موعود (عج) بر همه شما عزیزان و بخصوص شیعیان آن حضرت مبارک باد .

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۴۷
محمد

سلام

اینبار سوتی خودم رو میخوام براتون بگم ... :))

 

جاتون خالی یه جشن خیلی خوب گرفته بودیم و حسابی دوستان و هیات های دیگه رو دعوت کرده بودیم ...

از قضا صاحب مجلس که هیات خونشون برگزار شده بود چندنفر مهمون ویژه داشتن ... این مهمون های ویژه از کربلا تشریف آورده بودن ( از جمله کسایی هستن که اربعین در خونشون روی زوار بازه ) 

جاتون حسابی خالی ... مجلس شروع شد و کم کم حسابی به دست زدن گرم شدیم ...

بالاخره مداح اشاره کرد بلند بشید و دست بزنید ... ما هم که از خدا خواسته ... همین طور داشتیم دست میزدیم که دیدم یه نفر جلوی من انگار دست نمیزنه داره یه کار دیگه میکنه ... فکر کردم داره مسخره بازی در میاره و از بچه های خودمونه ... چشمتون روز بد نبینه ... زدم سرشونش و گفتم : داداش پارتی نیستا ... این مسخره بازیا چیه درمیاری ...

یه دفعه رفیقم گفت : فلانی ... گفتم : بله .. گفت : عراقیه عراقیه ...

 

هیچی دیگه ... من که تصمیم گرفتم تو اوج خداحافظی کنم :))))

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۵۲
محمد

چند سال پیش بود که پیش یکی از اساتید رزمی که خیلی هم قبولش داشتم و دارم کلاس میرفتم ...

اون موقع یه سری از دوستان میومدن و بهم میگفتن : آخه اینم شد استاد ؟؟ اصلا کی به این مدرک مربیگری و کمربند داده ؟؟  و به من می خندیدن و مسخره میکردن ...

منم که بیخیال ، میگفتم : باشه شما راست میگید ... و به کار خودم ادامه میدادم ...

تا اینکه من رفتم دانشگاه راه دور و بعد از چند وقت که برگشتم دیدم دوستان دارن از کلاس های رزمی که براشون گذاشته شده حرف میزنن و تعریف میکنن ...

بلههههه و اونجا بود که فهمیدم دارن از استاد ما و فنونی که بلده حرف میزنن و برای بقیه پز میدن ...

اونجا بود که من گفتم : اون وقت که شما منو و استادم رو مسخره میکردید من شاگردش بودم پس پیش من پز ندید لطفا 

 

 

پ.ن: از روی ظاهر دیگران قضاوت نکنیم ... 

درسته استاد من قد و هیکل درشتی نداشت ولی قد و هیکل درشت ها بهش میگفتن استاد

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۴
محمد